زن
زن
روزی
دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد . او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک
دیوار شیشه اى در وسط آکواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد .
در یک بخش ، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگ تر بود .
ماهى کوچک ، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى داد .
او
براى شکار ماهى کوچک ، بار ها و بار ها به سویش حمله برد ولى هر بار با
دیوار نامریی که وجود داشت برخورد مى کرد ، همان دیوار شیشه اى که او را
از غذاى مورد علاقه اش جدا مى کرد .
پس
از مدتى ، ماهى بزرگ از حمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت . او باور
کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک ، امرى محال و غیر
ممکن است !
در پایان ،
دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت . ولى
دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن سوى آکواریوم نیز
نرفت !!!
می دانید چرا ؟
دیوار
شیشه اى دیگر وجود نداشت ، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از
دیوار واقعى سخت تر و بلند تر مى نمود و آن دیوار ، دیوار بلند باور
خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند وغیر قابل
عبور ! باوری از ناتوانی خویش !
ب.د
عقیده، عادت، علاقه و عناد
عقیده، عادت، علاقه و عناد که مهم ترین فرماندهان رفتار و احساس انسانند، چهار «ع» سرنوشت نامیده می شوند و به دلیل اهمیتی که در خودشناسی دارند، ما به طور خیلی مختصر به بررسی نقش هریک می پردازیم:
عقیده:
تمام انسان ها، درتمام مدت عمر، مغزشان تحت تأثیر عقاید مختلف قرار دارد، و کامپیوتر مغز انسان طوری ساخته شده است که هرچه را باور کند، رفتار و احساسش منطبق با آن می شود.
پُرواضح است که معتقدات غلطی که از کودکی تاکنون درذهن ما راسخ و تثبیت شده و ما در صدد سنجش صحت و سُقم آن برنیامده باشیم، هر روز ما را وادار به رفتارهای مُضر و حتی گاهی خطرناک می سازند. به این جهت است که برای هر آدم بالغ و طرفدار پرورش نیروی انسانی، نهایت ضرورت را دارد که معتقدات مهم زندگی خود را فهرست وار بنویسد و با سنگ محک «دوباره سنجی» (به شیوه کارتزین) بیازماید و صحت و سُقم آن را بر خود معلوم کند.
عادت:
بررسی ها و تجربیات روانشناسی به خوبی معلوم کرده اند که کودک آدمیزاد چون نهایت احتیاج را به جلب محبت و حمایت پدر و مادر دارد ـ ازهمان اوان کودکی ـ خود به خود و نا آگاهانه، در جستجوی این است که کدام رفتارش بهتر می تواندجلب توجه و محبت و حمایت پدر و مادررا بنماید. آیا با مهرواطاعت و خدمت بیشتر به این خواسته خود می رسد ـ یا با پرخاش وخشونت ـ یا با ابرازعَجزوتمارُض وگریه وزاری وبی تفاوتی وگوشه گیری. بنابراین هریک از این حالات که او را بهتر به خواسته خود رسانید و کم کم، عمیقاً و جداً، به آن خو گرفت، ذهناً عادتش می شود. حالا اگر بعداً تعلیمات مدرسه و محیط جامعه ( یا خود او) درصدد اصلاح برنیایند، ساختمان و قالب روحی او به احتمال قوی یا مهرطلب می شود ـ یا برتری طلب ـ یا وارسته و عزلت طلب.
« مهرطلب » کسی است که برای جلب مهرهرکس که درشعاعش قرارمی گیرد، بی اختیار ناچار است ـ حتی برخلاف موازین عقل و مصلحت و منطق ـ «مهر» اورا به خود جلب کند.
« برتری طلب » کسی است که بی اختیار ناچار است مصلحت عقلی و منطقی خود ـ وحتی سلامتی وعواطف وفضایل انسانی ـ را برای «برتری» بردیگران (ونه بهتری) فدا کند.
«عُزلت طلب» (به معنای روانشناسی) کسی است که چون از کِشمَکِش دو حالت فوق خسته و مأیوس شده، نسبت به همه چیزبی تفاوت وبی شوق گشته وحتی گاهی به گوشه گیری و عُزلت طلبی و دوری از مردم می گراید.
علاقه و عناد:
«تولرانس» به مفهوم، تحمل واقعه یا گفتار و رفتاری است که خلاف میل شماست و نشان دادن واکنش معقول و متناسب، به اضافه حلم و بردباری و عفو و مخصوصاً قبول و درک دیگران تؤام با تساهل.
تولرانس را ما به این منظوربه همان فرانسه اش به کار می بریم و معادل فارسی آن را در نظر نمی گیریم چون فارسی آن معنی و مفهوم وسیع آن را نمی رساند. همان طور که می دانید، آدم ناخوش بخت، داىٔم در دلش رنجش های نابخشوده دارد و از خودش و دیگران ناراضی است. احساس اجحاف دارد و میل زدن و تنبیه و تلافی و انتقام جویی دارد. به همین دلایل نمی تواند تساهل داشته باشد و کسی را کاملاً ببخشد یا عفو کند. در حالی که خوشبختی انسان درست بسته به این است که در دلش چقدر قدرت عفو و درک دیگران وجود داشته باشد... به عبارت دیگر، خوشبختی درست بسته به مقداررضایتی است که انسان در طی روز از خودش دارد، به مقدار رضایتی که از دیگران در دلش احساس می کند.و به مقدار محبتی که نسبت به خود دارد و به مقدار محبتی که به دیگران احساس می کند... و ایجاد این احساس خوشبختی، با قبول انسان ها همان طوری که هستند نه آن طوری که ما می خواهیم باشند، مُیَسر می شود.
آهنگساز: Dr. Arnd Stein
آلبوم: Top
Hits. Zum Entspannen Vol.3
خطاهای شناختی
(قسمت دوم)
9- بایدها: رویدادها را بر مبنای این که چطور باید می بودند تفسیر می کنید و نه بر مبنای این که واقعاً چطور هستند. مثلاً: "باید خوب عمل کنم، و اگر خوب عمل نکنم یعنی شکست خورده ام." انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید وانتظار دارید. همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طورمثال: نوازنده بسیار خوبی پس ازنواختن یک قطعه دشوارپیانوبا خود گفت:" نباید این همه اشتباه می کردم." آنقدر تحت تأثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت.
انواع واقسام کلماتی که«باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند. آن دسته از عبارت های «باید»دار که بر ضد شما به کار برده می شوند، به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها،اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد." نباید این قدر سمج باشد."
خیلی ها می خواهند با «باید»ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند. " نباید آن شیرینی را بخورم." این نوع فکر اغلب بی تأثیر است زیرا «باید»ها تولید تمردد می کنند و اشخاص تشویق می شوند که درست برعکس آن را انجام دهند.
حکایت بودا
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و تنها یک گناه و آن جهل است! در این بین، باز بودن و بسته بودن چشم ها، تنها تفاوت میان انسان های آگاه و ناآگاه است. نخستین گام برای رسیدن به آگاهی، نه افسانه، توجه کافی به کردار، گفتار و پندار است. زمانی که تا به این حد از احوال جسم، ذهن و زندگی خود با خبر شدیم، آنگاه معجزات رخ می دهند. در نگاه مولانا و عارفانی نظیر او زندگی، تلاش ها و رویاهای انسان، سراسر طنز است! چرا که انسان، نا آگاهانه همواره به جست و جوی چیزی است که پیشاپیش در وجودش نهفته است! اما این نکته را درست زمانی می فهمد که به حقیقت می رسد! نه پیش از آن! داستان بودا شاهدی بر این ادعاست.
بودا (کسی که به روشنی رسیده) درست در نخستین شب ازدواجش در حالی که هنوز آفتاب اولین صبح زندگی مشترکش طلوع نکرده بود، قصر پدر را در جست و جوی حقیقت ترک می کند. این سفر سالیان سال به درازا می کشد و زمانی که به خانه باز می گردد فرزندش سیزده ساله بوده است. هنگامی که همسرش بعد از این همه انتظار چشم در چشمان بودا می دوزد، آشکارا حس می کند که او به حقیقت ی بزرگ دست یافته است. حقیقت ی عمیق و متعالی. بودا که از این انتظار طولانی همسرش شگفت زده شده بود از او می پرسد: چرا به دنبال زندگی خود نرفته ای؟
همسرش می گوید: من نیز در طی این سال ها همانند تو سؤالی در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش می گشتم. می دانستم که تو بالاخره باز می گردی و البته با دستانی پر. دوست داشتم جواب سؤالم را از زبان تو بشنوم، از زبان کسی که حقیقت را با تمام وجودش لمس کرده باشد. می خواستم بپرسم آیا آن چه را که دنبالش بودی در همین جا و در کنارخانواده ات یافت نمی شد؟ و بودا می گوید: حق با توست. اما من پس از سیزده سال تلاش و تکاپو این نکته را فهمیدم که جز بی کران درون انسان نه جایی برای رفتن هست و نه چیزی برای جستن. حقیقت بی هیچ پوششی کاملاً عریان و آشکار در کنار ماست آن قدر نزدیک که حتی کلمه نزدیک هم نمی تواند واژه درستی باشد. چرا که حتی در نزدیکی هم نوعی فاصله وجود دارد!
ما برای دیدن حقیقت تنها به قلبی حساس و چشمانی تیزبین نیاز داریم. تمامی کوشش مولانا در حکایت های رنگارنگ مثنوی اعطای چنین چشم و چنین قلبی به ماست. او میگوید: معجزات همواره در کنار شما هستند و در هر لحظه از زندگی تان رخ می دهند فقط کافی است نگاهشان کنید. به چیزی اضافه تر از دیدن نیازی نیست. لازم نیست تا به جایی بروید. برای عارف شدن و برای دست یابی به حقیقت نیازی نیست کاری بکنید. بلکه در هر نقطه از زمین، هر جایی که هستید به همین اندازه که با چشمانی کاملا باز شاهد زندگی و بازی های رنگارنگ آن باشید، کافی است. این موضوع در ارتباط با گوش دادن هم صدق میکند. تمامی راز مراقبه در همین دو نکته خلاصه شده است: " شاهد بودن و گوش دادن " اگر بتوانیم چگونه دیدن و چگونه شنیدن را بیاموزیم عمیق ترین راز مراقبه را فرا گرفته ایم.
ب.د
پنج قضاوت و واکنش متفاوت نسبت به رفتار خود
هیچ انسانی نیست که از خطا و اشتباه مصون و محفوظ باشد، منتها آنچه در این مورد اهمیت دارد، قضاوت و واکنشی است که او نسبت به رفتار(احیاناً) نادرست خود دارد، شما از کدامیک از گروه های پنجگانه زیر هستید و رفتار غالب شما در کدامیک از این گروه ها قرار می گیرد؟
1- افرادی که در رفتار و روابط و ارتباطات انسانی و اجتماعی خود، سعی در پرهیز از خطا و اشتباه دارند و به اصطلاح ،ادب را در آزار نرساندن به دیگران رعایت می کنند.
2- افرادیکه در صورت خطا و اشتباه، سعی در جبران یا حداقل عذرخواهی در مورد آن دارند و می کوشند از تکرار آنچه که دیگری را آزرده و موجب رنجش او شده خودداری کنند.
3- افرادی که رفتار و عملکرد خطا و اشتباه خود را درک میکنند، ولی غرور و خودخواهی مانع اقرار به آن می شود، و از این رو به نوعی درصدد انکار و نادیده گرفتن رفتارنادرست خود هستند، وبه اصطلاح به روی خودشان نمی آورند.
4- افرادی که سعی در توجیه خطا و اشتباه خود دارند و اصرار بر اینکه انجام آن رفتار، علیرغم نادرستی، در آن شرایط لازم یا اجتناب ناپذیر بوده است.
5- افرادی که رفتار نادرست و خطا و اشتباه خود را، رفتاری درست تلقی و از آن دفاع و حتی به آن افتخار می کنند! و عملاً با این روش، به بنیادهای اخلاقی جامعه خدشه وارد می سازند و به آن آسیب می زنند.
از آنجاییکه انسان ممکن الخطا و نه آنگونه که به غلط می گویند جایزالخطاست، و ما هم از این گرفتاری انسانی مصون ومحفوظ نیستیم، بیندیشیم که در رفتارهای غالب خود به کدامیک از روشهای بالا نزدیکتریم و اگر لازم است درصدد اصلاح آن برآییم.
ب.د