سیمرغ

خودشناسی، انسان شناسی، ارتباط با خدا، عرفان، روانشناسی

سیمرغ

خودشناسی، انسان شناسی، ارتباط با خدا، عرفان، روانشناسی

مشخصات بلاگ
سیمرغ

هر ثانیه یک لحظه بی همتاست. دنبال لحظه های فوق العاده گشتن اتلاف وقت است

زن

چند پیشنهاد ساده برای حل دعواهای زن وشوهرها

مناسب ترین شیوه برای آشتی کردن و پایان دادن به مشاجره های زناشویی استفاده از روش دیالکتیک است.
_ زندگی یک فیلم خانوادگی نیست، گاهی این‌که توقع داشته باشیم همسرمان مثل شخصیت فلان سریال در هنگام دعوا برایمان نامه عاشقانه بنویسد، خیلی اشتباه است. بپذیریم که زندگی واقعی و خصوصیات همسرمان، آن چیزی است که باید با آن زندگی کنیم، نه رویاهای دوران نوجوانی.

_ اگر بخواهیم منتظر پیش‌قدم شدن همسرمان بشویم شاید کار از کار بگذرد. اگر زمان دعوا طولانی شد، باید ببینیم درازای چیزی که به دست می‌آوریم چه چیزی را از دست می‌دهیم.

_ یادتان باشد شما به‌زودی باهمسرتان آشتی می‌کنید، اما تصویری که از او در هنگام ناراحتی در ذهن دیگران می‌سازید، هرگز فراموش نمی‌شود. در زمان قهر و دلخوری با دیگران در مورد همسرتان صحبت نکنید.

_ با همسرتان صحبت کنید. از همین دلخوری پیش‌آمده، شروع کنید و از گذشته‌های دور یاد نکنید. پس از رفع دلخوری او را وادار نکنید به گناهش اعتراف کند و از شما عذر بخواهد. این امر غرورش را می‌شکند و این کار وضع را بدتر می‌کند.

_ مادربزرگم می‌گفت: زن و شوهر حتی در موقع قهر هم باید بالشتشان کنار هم باشد. هیچ‌وقت به خاطر این‌که قهر هستید، جای خوابتان را جدا نکنید. اصلاً گاهی دلخوری‌های کوچک خیلی ساده به خاطر یکجا خوابیدن برطرف می‌شود، اما دلخوری‌های ریشه‌ای را باید بعد از برطرف شدن به این روش، با گفتگوی صحیح حل کرد.

_ و در آخر این جمله مرحوم شکیبایی را در خانه‌تان عملی کنید: “چه معنی داره تو این خونه کسی با کسی حرف نزنه”‌؛ حتی در موقع دلخوری و قهر هم در حد ضرورت صحبت کنید.

یک روش ساده برای حل همه دعواها
مناسب ترین شیوه برای آشتی کردن و پایان دادن به مشاجره های زناشویی استفاده از روش دیالکتیک است. پیش فرض این روش آن است که یک فکر یا یک جمله هم می تواند هم درست باشد و هم غلط. به کار بردن قیدهای احتمالی مانند گاهی، برخی اوقات و… در این روش بسیار دیده می شود و از قیدهای مطلق مثل همیشه، هیچ وقت پرهیز می شود. در روش دیالکتیک، مطلق اندیشی و باید و نباید ها وجود ندارد. در دل این شیوه همدلی وجود دارد و احترام به تفاوت های فردی در آن نهفته است. این روش به ما می گوید همسر ما حتی بعد از دعوا هم انسان بدی نیست و مسلما دارای برخی ویژگی های مثبتی است که باعث برتری او نسبت به دیگران در انتخاب مان شده که می توان با تکیه روی آن خصوصیات پیشقدم آشتی کردن شد. مثلا اگر زوجی در باره مسئله پیش پا افتاده ای مثل اینکه عید امسال اول باید به خانه کدامیک از والدین بروند مشاجره کنند، به راحتی با این دیدگاه می توانند مسئله را حل کنند. مثلا عید امسال اول به منزل خانواده تو می رویم و عید سال آینده به دیدن خانواده من می رویم.

ب.د
  • گروه سیمرغ
دیوار بلند باور

روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد . او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه ‌اى در وسط آکواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد .
در یک بخش ، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگ تر بود .
ماهى کوچک ، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى‌ داد .
او براى شکار ماهى کوچک ، بار ها و بار ها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامریی که وجود داشت برخورد مى‌ کرد ، همان دیوار شیشه‌ اى که او را از غذاى مورد علاقه ‌اش جدا مى‌ کرد .
پس از مدتى ، ماهى بزرگ از حمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت . او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک ، امرى محال و غیر ممکن است !

در پایان ، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت . ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌ سوى آکواریوم نیز نرفت !!!

می دانید چرا ؟
دیوار شیشه‌ اى دیگر وجود نداشت ، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سخت ‌تر و بلند ‌تر مى ‌نمود و آن دیوار ، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند وغیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش !


ب.د

  • گروه سیمرغ

عقیده، عادت، علاقه و عناد


 عقیده، عادت، علاقه و عناد که مهم ترین فرماندهان رفتار و احساس انسانند، چهار «ع» سرنوشت نامیده می شوند و به دلیل اهمیتی که در خودشناسی دارند، ما به طور خیلی مختصر به بررسی نقش هریک می پردازیم:

    عقیده:

 تمام انسان ها، درتمام مدت عمر، مغزشان تحت تأثیر عقاید مختلف قرار دارد، و کامپیوتر مغز انسان طوری ساخته شده است که هرچه را باور کند، رفتار و احساسش منطبق با آن می شود.

 پُرواضح است که معتقدات غلطی که از کودکی تاکنون درذهن ما راسخ و تثبیت شده و ما در صدد سنجش صحت و سُقم آن برنیامده باشیم، هر روز ما را وادار به رفتارهای مُضر و حتی گاهی خطرناک می سازند. به این جهت است که برای هر آدم بالغ و طرفدار پرورش نیروی انسانی، نهایت ضرورت را دارد که معتقدات مهم زندگی خود را فهرست وار بنویسد و با سنگ محک «دوباره سنجی» (به شیوه کارتزین) بیازماید و صحت و سُقم آن را بر خود معلوم کند.

   عادت:

بررسی ها و تجربیات روانشناسی به خوبی معلوم کرده اند که کودک آدمیزاد چون نهایت احتیاج را به جلب محبت و حمایت پدر و مادر دارد ـ ازهمان اوان کودکی ـ خود به خود و  نا آگاهانه، در جستجوی این است که کدام رفتارش بهتر می تواندجلب توجه و محبت و حمایت پدر و مادررا بنماید. آیا با مهرواطاعت و خدمت بیشتر به این خواسته خود می رسد ـ یا با پرخاش وخشونت ـ یا با ابرازعَجزوتمارُض وگریه وزاری وبی تفاوتی وگوشه گیری. بنابراین هریک از این حالات که او را بهتر به خواسته خود رسانید و کم کم، عمیقاً و جداً، به آن خو گرفت، ذهناً عادتش می شود. حالا اگر بعداً تعلیمات مدرسه و محیط جامعه ( یا خود او) درصدد اصلاح برنیایند، ساختمان  و قالب روحی او به احتمال قوی یا مهرطلب  می شود ـ یا برتری طلب ـ یا وارسته و عزلت طلب.

 « مهرطلب » کسی است که برای جلب مهرهرکس که درشعاعش قرارمی گیرد، بی اختیار ناچار است ـ حتی برخلاف موازین عقل و مصلحت و منطق ـ «مهر» اورا به خود جلب کند.

« برتری طلب » کسی است که بی اختیار ناچار است مصلحت عقلی و منطقی خود ـ وحتی سلامتی وعواطف وفضایل انسانی ـ را برای «برتری» بردیگران (ونه بهتری) فدا کند.

«عُزلت طلب» (به معنای روانشناسی) کسی است که چون از کِشمَکِش دو حالت فوق خسته و مأیوس شده، نسبت به همه چیزبی تفاوت وبی شوق گشته وحتی گاهی به گوشه گیری و عُزلت طلبی و دوری از مردم می گراید.

 علاقه و عناد:

  • گروه سیمرغ

مکالمه شوهر روستایی با تلفن بیمارستان برای همسر مریض


از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود.  به زودی برمی‌گردیم...»
چند روز بعد، پزشکها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد گفت: «اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش.»
مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.»
اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت، پرستاران زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی‌هوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی‌توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می‌شد. روزی در راهرو قدم می‌زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم، داشت می‌گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می کردم که متوجه من شد، مرد درحالی که اشاره می‌کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد.
بعد آهسته به من گفت: «خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود.
 از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد.

ب.د
  • گروه سیمرغ

داشتن تولرانس و درک و عفو دیگران


«تولرانس» به مفهوم، تحمل واقعه یا گفتار و رفتاری است که خلاف میل شماست و نشان دادن واکنش معقول و متناسب، به اضافه حلم و بردباری و عفو و مخصوصاً قبول و درک دیگران تؤام با تساهل.

 تولرانس را ما به این منظوربه همان فرانسه اش به کار می بریم و معادل فارسی آن را در نظر نمی گیریم چون فارسی آن معنی و مفهوم وسیع آن را نمی رساند. همان طور که می دانید، آدم ناخوش بخت، داىٔم در دلش رنجش های نابخشوده دارد و از خودش و دیگران ناراضی است. احساس اجحاف دارد و میل زدن و تنبیه و تلافی و انتقام جویی دارد. به همین دلایل نمی تواند تساهل داشته باشد و کسی را کاملاً ببخشد یا عفو کند. در حالی که خوشبختی انسان درست بسته به این است که در دلش چقدر قدرت عفو و درک دیگران وجود داشته باشد... به عبارت دیگر، خوشبختی درست بسته به مقداررضایتی است که انسان در طی روز از خودش دارد، به مقدار رضایتی که از دیگران در دلش احساس می کند.و به مقدار محبتی که نسبت به خود دارد و به مقدار محبتی که به دیگران احساس می کند... و ایجاد این احساس خوشبختی، با قبول انسان ها همان طوری که هستند نه آن طوری که ما می خواهیم باشند، مُیَسر می شود.

چرا داشتن تولرانس در زندگی لازم است؟

همه ما در زندگی روزانه مان، کم وبیش با موارد ومسایلی برخورد می کنیم که بر خلاف میل ماست.واکنش خود به خودی و طبیعی اکثر مردم معمولاً از اظهار نارضایتی شروع می شود.
 و در بعضی ها به ابراز خشم و پرخاش و بددهنی و نهایتاً عناد و میل انتقام جویی و تلافی می انجامد. و همان طور که می دانید با نشان دادن هر واکنش منفی و ابراز هر خشم یا پرخاش (چون هر عملی، انگیزه ای را که محرک آن عمل است تقویت می کند) نتیجتاً خشمگین تر شده و بیشتر پرخاش می کنیم. به این ترتیب جسم و روحمان آلوده به سمّ رنجش و عناد شده و بیشتر عصبانی می شویم.
 «هر فکری، افکار نزدیک به خود را می جوید و با خود رو می آورد». بنابراین هر فکر بد و ناجور، فکر بد و ناجوردیگری رابه دنبال می آورد، و به این طریق پس از مدتی، جز زشتی و پلیدی در اطراف خودتان نمی بینید، و جسماً و روحاً خسته شده، انرژیتان تحلیل می رود، روابط انسانی تان تخریب می شود و متأسفانه مستعد ابتلاء به امراض مختلف جسمی و روحی حاد و مخصوصاً امراض روان تنی می گردید.
تولرانس، یعنی تساهل در برخورد با وقایع و رفتار و گفتاری که خلاف میل شماست، و تحت تأثیر عکس العمل بد آن ها قرار نگرفتن (با درک و قبول آن ها همان طوری که هستند) و نشان دادن واکنش مناسب با موضوع، و مخصوصاً چاره اندیشی، بدون تحمل فشار. در حالی که اگر در ذهن شما«تولرانس» فقط به معنی تحمل شدید و توأم با فشار وقایع و واکنش های دیگران باشد، نه تنها احساس اجحاف در شما ایجاد می کند، بلکه تحمل توأم با سکوت و واپس زدن خشم و ناراحتی، می تواند علاوه بر ایجاد نفرت و کینه در روحیه، بر جسم شما نیز اثر گذارد. نکته ی مهمی که در اینجا تذکرش لازم است این است که عده ای از روانشناسان، به حق، معتقدند که علت اصلی بروز ناراحتی های روانی در نتیجه بدی روابط انسانی است. یعنی رابطه ی ما با خودمان و رابطه ی ما با دیگران.
با تمرین تولرانس، شما می توانید در مواجهه با یک واقعه واحد (که ممکن است در دیگری با واکنش خشم همراه باشد) خونسرد و آرام بمانید. یعنی به تدریج مغزتان فرمان متناسب و صحیحی را که با تمرین تولرانس به آن دادهاید، اجرا میکند. آدمی که عادت به تولرانس داشته باشد، آدمی است روحاً باوقار، دوست داشتنی،محبوب،با عفو، حلیم، مسلط برخود...وخوشبخت.
پس از همین امروز شروع کنید. وقایعی راکه درروز برخلاف میل تان بوده و توانسته اید (بدون احساس اجحاف) بر خود مسلط شده و با چاره جویی صحیح و با درک طرف، او را ببخشید یادداشت کنید، و با خواندن آن موارد و مخصوصاً با یادآوری احساس رضایت حاصل از آن، فوایدی را که از این تولرانس به دست آورده اید، مرور و در خود تحکیم کنید... آن وقت به تدریج می بینید که دقایق بیشتری از ساعات روز را به خوشی و لذت بردن از زندگی و دوست داشتن اطرا فیان تان خواهید گذراند.

ب.د
  • گروه سیمرغ

اغلب ما "سواد رابطه نداریم"...

اما این سواد رابطه یعنی چه؟

1- انتخاب خوب بلد نیستیم!!!

اغلب کسی را برای همزیستی انتخاب می کنیم  که مشخصه های مورد علاقه ما را ندارد ، یا بسیار کم دارد.
اما تحت تأثیر حس های لحظه ای ، اختلالات هورمونی ، تعابیر غلط ، جو زدگی و ...  انتخاب می کنیم...
بعد از مدتی ، آن حس لحظه ای که از بین رفت ، شروع می کنیم به یکی توی سر خودمان زدن و یکی توی سر آن بیچاره!!!
" انتخاب خوب " یعنی برگزیدن کسی که بیشترین شباهت را با ما دارد ، و بیشترین قدرت درک را از شرایطمان. و متقابلا ، بیشترین شباهت و بیشترین درک را می توانیم نسبت به  او داشته باشیم . و شباهت البته به معنای یکسانی نیست.

2- فقدان مطلق شناخت از خود !!!

اکثریت مطلق ما از ان چه هستیم و دوست داریم باشیم ، شناختی نداریم . دمدمی مزاج و بسیار تند خو و تغییر  ناپذیریم ، اما تلاشی نمی کنیم برای آن که بدانیم واقعا که هستیم !!!

از علائق خود ، از خواسته ها و نیاز ها ، و از ان چه در یک رابطه طلب می کنیم شناختی نداریم . این فقدان شناخت در نهایت سبب می شود در هیچ رابطه ای دوام نیاوریم ، زیرا تعریفی از حس خوشبختی نداریم.

3- بحران  عدم تعادل !!!

بلد نیستیم آهسته و پیوسته دوست بداریم.

در ابتدای رابطه انچنان  تند میرانیم که نفسمان بند می آید.

تمام انرژی خود را در همان روز ها و هفته های اول رابطه خرج می کنیم ، توقع طرف مقابل را بالا میبریم و بعد از مدتی باتریمان که خالی شد شروع می کنیم به بهانه گیری و تلاش برای فرار و ...

" تعادل داشتن در رابطه " یعنی دوست داشتن  خود را با ریتمی ملایم اما ماندگار افزایش دهیم ، و نیز نیازمان به دوست داشته شدن را به تدریج به آن که دوستش داریم نشلن بدهیم. نه خفه اش کنیم و نه وادارش کنیم خفه مان کند.

4- قدرت تحلیل نداریم !!!

اتفاقات ناگهانی ، جزئی تفکیک ناپذیر از رابطه اند. مثلا ممکن است در میانه های یک رابطه عاطفی بفهمیم مردی یا زنی که دوستش داریم ، عادتی یا اخلاقی دارد که برای ما تحملش سخت است . آیا تحلیل می کنیم ؟ به بررسی جزئیات میپردازیم ؟ راهکارهای مختلف را با حضور و اطلاع خودش بررسی می کنیم ؟

البته که نه ... چرا که واکنش لحظه ای و  آنی  و سلبی از خود نشان می دهیم.

توانایی تحلیل ،دستاورد پختگی است وتا زمانیکه ما در آغاز هر رابطه ای برای خودمان چنان وانمود می کنیم که انگار اولین تجربه ی عاطفی ماست، این بازی ذهنی غلط بر ما غلبه می کند و اجازه نمی دهد که تحلیل و درک درست،مانع از بروز تنش ها و در نهایت جدایی شود.

5- بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمهه با هم فرق دارد!!! توقع داریم کسی که با ماست ،خود ما باشد.

حتی حاضر نیستیم به نیازها ،خواسته ها و علائق او توجه کنیم.

غرور خودمان را بسیار دوست داریم اما توقع داریم او غرور و خواسته و نیاز نداشته باشد.

ودرکش سخت است برای ما که بفهمیم  او دنیایی دارد  که خودش ساخته ،و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته . نه که بخواهد بر اساس خواسته ی ما ،دنیای تازهای بسازد.

*** بلد نیستیم کنار هم باشیم ***!!!

6- و چه خوب است که وقتی از نظر : روحی،جسمی،مالی،خانوادگی و غیره شرایط متعادل نداریم ،از شروع کردن رابطه ی عاطفی بپرهیزیم.

که این عدم تعادل تنها آسیب پذیری خودمان را بیشتر می کند . و خوبتر آنکه ،همیشه یادمان باشد که : غالب آدمها شبیه هم نیست وجای خالی کسی را نمی شود با بودن کسی دیگر پر کرد...

ب.د

 

 

 

 

  • گروه سیمرغ

آهنگساز: Dr. Arnd Stein
آلبوم: Top Hits. Zum Entspannen Vol.3

آهنگ : Dunenlandschaft
ژانر: New Age, Relax, Nature
سال تولید:   2010


دریافت
حجم: 5.85 مگابایت


  • گروه سیمرغ

خطاهای شناختی 

(قسمت دوم)


9- بایدها: رویدادها را بر مبنای این که چطور باید می بودند تفسیر می کنید و نه بر مبنای این که واقعاً چطور هستند. مثلاً: "باید خوب عمل کنم، و اگر خوب عمل نکنم یعنی شکست خورده ام." انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید وانتظار دارید. همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طورمثال: نوازنده بسیار خوبی پس ازنواختن یک قطعه دشوارپیانوبا خود گفت:" نباید این همه اشتباه می کردم." آنقدر تحت تأثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت.

انواع واقسام کلماتی که«باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند. آن دسته از عبارت های «باید»دار که بر ضد شما به کار برده می شوند، به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها،اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد." نباید این قدر سمج باشد."

خیلی ها می خواهند با «باید»ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند. " نباید آن شیرینی را بخورم." این نوع فکر اغلب بی تأثیر است زیرا «باید»ها تولید تمردد می کنند و اشخاص تشویق می شوند که درست برعکس آن را انجام دهند.

  • گروه سیمرغ

حکایت بودا


در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی و تنها یک گناه و آن جهل است! در این بین، باز بودن و بسته بودن چشم ها، تنها تفاوت میان انسان های آگاه و ناآگاه است. نخستین گام برای رسیدن به آگاهی، نه افسانه، توجه کافی به کردار، گفتار و پندار است. زمانی که تا به این حد از احوال جسم، ذهن و زندگی خود با خبر شدیم، آنگاه معجزات رخ می دهند. در نگاه مولانا و عارفانی نظیر او زندگی، تلاش ها و رویاهای انسان، سراسر طنز است! چرا که انسان، نا آگاهانه همواره به جست و جوی چیزی است که پیشاپیش در وجودش نهفته است! اما این نکته را درست زمانی می فهمد که به حقیقت می رسد! نه پیش از آن! داستان بودا شاهدی بر این ادعاست.


بودا (کسی که به روشنی رسیده) درست در نخستین شب ازدواجش در حالی که هنوز آفتاب اولین صبح زندگی مشترکش طلوع نکرده بود، قصر پدر را در جست و جوی حقیقت ترک می کند. این سفر سالیان سال به درازا می کشد و زمانی که به خانه باز می گردد فرزندش سیزده ساله بوده است. هنگامی که همسرش بعد از این همه انتظار چشم در چشمان بودا می دوزد، آشکارا حس می کند که او به حقیقت ی بزرگ دست یافته است. حقیقت ی عمیق و متعالی. بودا که از این انتظار طولانی همسرش  شگفت زده شده بود از او می پرسد: چرا به دنبال زندگی خود نرفته ای؟

همسرش می گوید: من نیز در طی این سال ها  همانند تو سؤالی در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش می گشتم. می دانستم که تو بالاخره باز می گردی و البته با دستانی پر. دوست داشتم جواب سؤالم را  از زبان تو بشنوم، از زبان کسی که حقیقت را با تمام وجودش لمس کرده باشد. می خواستم بپرسم آیا آن چه را که دنبالش بودی در همین جا و در کنارخانواده ات یافت نمی شد؟ و بودا می گوید: حق با توست. اما من پس از سیزده سال تلاش و تکاپو این نکته را فهمیدم که جز بی کران درون انسان نه جایی برای رفتن هست و نه چیزی برای جستن. حقیقت بی هیچ پوششی کاملاً عریان و آشکار در کنار ماست آن قدر نزدیک که حتی کلمه نزدیک هم نمی تواند واژه درستی باشد. چرا که حتی در نزدیکی هم نوعی فاصله وجود دارد!

ما برای دیدن حقیقت تنها به قلبی حساس و چشمانی تیزبین نیاز داریم. تمامی کوشش مولانا در حکایت های رنگارنگ مثنوی اعطای چنین چشم و چنین قلبی به ماست. او میگوید: معجزات همواره در کنار شما هستند و در هر لحظه از زندگی تان رخ می دهند فقط کافی است نگاهشان کنید. به چیزی اضافه تر از دیدن نیازی نیست. لازم نیست تا به جایی بروید. برای عارف شدن و برای دست یابی به حقیقت نیازی نیست کاری بکنید.  بلکه در هر نقطه از زمین، هر جایی که هستید به همین اندازه که با چشمانی کاملا باز شاهد زندگی و بازی های رنگارنگ آن باشید، کافی است. این موضوع در ارتباط با گوش دادن هم  صدق میکند. تمامی راز مراقبه در همین دو نکته خلاصه شده است: " شاهد بودن و گوش دادن " اگر بتوانیم چگونه دیدن و چگونه شنیدن را بیاموزیم عمیق ترین راز مراقبه را فرا گرفته ایم.

ب.د

  • گروه سیمرغ

پنج قضاوت و واکنش متفاوت نسبت به رفتار خود

هیچ انسانی نیست که از خطا و اشتباه مصون و محفوظ باشد، منتها آنچه در این مورد اهمیت دارد، قضاوت و واکنشی است که او نسبت به رفتار(احیاناً) نادرست خود دارد، شما از کدامیک از گروه های پنجگانه زیر هستید و رفتار غالب شما در کدامیک از این گروه ها قرار می گیرد؟

1- افرادی که در رفتار و روابط و ارتباطات انسانی و اجتماعی خود، سعی در پرهیز از خطا و اشتباه دارند و به اصطلاح ،ادب را در آزار نرساندن به دیگران رعایت می کنند.


2- افرادیکه در صورت خطا و اشتباه، سعی در جبران یا حداقل عذرخواهی در مورد آن دارند و می کوشند از تکرار آنچه که دیگری را آزرده و موجب رنجش او شده خودداری کنند.


3- افرادی که رفتار و عملکرد خطا و اشتباه خود را درک میکنند، ولی غرور و خودخواهی مانع اقرار به آن می شود، و از این رو به نوعی درصدد انکار و نادیده گرفتن رفتارنادرست خود هستند، وبه اصطلاح به روی خودشان نمی آورند.


4- افرادی که سعی در توجیه خطا و اشتباه خود دارند و اصرار بر اینکه انجام آن رفتار، علیرغم نادرستی، در آن شرایط لازم یا اجتناب ناپذیر بوده است.


5- افرادی که رفتار نادرست و خطا و اشتباه خود را، رفتاری درست تلقی و از آن دفاع و حتی به آن افتخار می کنند! و عملاً با این روش، به بنیادهای اخلاقی جامعه خدشه وارد می سازند و به آن آسیب می زنند.


از آنجاییکه انسان ممکن الخطا و نه آنگونه که به غلط می گویند جایزالخطاست، و ما هم از این گرفتاری انسانی مصون ومحفوظ نیستیم، بیندیشیم که در رفتارهای غالب خود به کدامیک از روشهای بالا نزدیکتریم و اگر لازم است درصدد اصلاح آن برآییم.

ب.د

  • گروه سیمرغ