سواد رابطه چیست؟
يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ب.ظ
اغلب ما "سواد رابطه نداریم"...
اما این سواد رابطه یعنی چه؟
1- انتخاب خوب بلد نیستیم!!!
اغلب کسی را برای همزیستی انتخاب می کنیم که مشخصه های مورد علاقه ما را ندارد ، یا بسیار کم دارد.
اما تحت تأثیر حس های لحظه ای ، اختلالات هورمونی ، تعابیر غلط ، جو زدگی و ... انتخاب می کنیم...
بعد از مدتی ، آن حس لحظه ای که از بین رفت ، شروع می کنیم به یکی توی سر خودمان زدن و یکی توی سر آن بیچاره!!!
" انتخاب خوب " یعنی برگزیدن کسی که بیشترین شباهت را با ما دارد ، و بیشترین قدرت درک را از شرایطمان. و متقابلا ، بیشترین شباهت و بیشترین درک را می توانیم نسبت به او داشته باشیم . و شباهت البته به معنای یکسانی نیست.
2- فقدان مطلق شناخت از خود !!!
اکثریت مطلق ما از ان چه هستیم و دوست داریم باشیم ، شناختی نداریم . دمدمی مزاج و بسیار تند خو و تغییر ناپذیریم ، اما تلاشی نمی کنیم برای آن که بدانیم واقعا که هستیم !!!
از علائق خود ، از خواسته ها و نیاز ها ، و از ان چه در یک رابطه طلب می کنیم شناختی نداریم . این فقدان شناخت در نهایت سبب می شود در هیچ رابطه ای دوام نیاوریم ، زیرا تعریفی از حس خوشبختی نداریم.
3- بحران عدم تعادل !!!
بلد نیستیم آهسته و پیوسته دوست بداریم.
در ابتدای رابطه انچنان تند میرانیم که نفسمان بند می آید.
تمام انرژی خود را در همان روز ها و هفته های اول رابطه خرج می کنیم ، توقع طرف مقابل را بالا میبریم و بعد از مدتی باتریمان که خالی شد شروع می کنیم به بهانه گیری و تلاش برای فرار و ...
" تعادل داشتن در رابطه " یعنی دوست داشتن خود را با ریتمی ملایم اما ماندگار افزایش دهیم ، و نیز نیازمان به دوست داشته شدن را به تدریج به آن که دوستش داریم نشلن بدهیم. نه خفه اش کنیم و نه وادارش کنیم خفه مان کند.
4- قدرت تحلیل نداریم !!!
اتفاقات ناگهانی ، جزئی تفکیک ناپذیر از رابطه اند. مثلا ممکن است در میانه های یک رابطه عاطفی بفهمیم مردی یا زنی که دوستش داریم ، عادتی یا اخلاقی دارد که برای ما تحملش سخت است . آیا تحلیل می کنیم ؟ به بررسی جزئیات میپردازیم ؟ راهکارهای مختلف را با حضور و اطلاع خودش بررسی می کنیم ؟
البته که نه ... چرا که واکنش لحظه ای و آنی و سلبی از خود نشان می دهیم.
توانایی تحلیل ،دستاورد پختگی است وتا زمانیکه ما در آغاز هر رابطه ای برای خودمان چنان وانمود می کنیم که انگار اولین تجربه ی عاطفی ماست، این بازی ذهنی غلط بر ما غلبه می کند و اجازه نمی دهد که تحلیل و درک درست،مانع از بروز تنش ها و در نهایت جدایی شود.
5- بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمهه با هم فرق دارد!!! توقع داریم کسی که با ماست ،خود ما باشد.
حتی حاضر نیستیم به نیازها ،خواسته ها و علائق او توجه کنیم.
غرور خودمان را بسیار دوست داریم اما توقع داریم او غرور و خواسته و نیاز نداشته باشد.
ودرکش سخت است برای ما که بفهمیم او دنیایی دارد که خودش ساخته ،و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته . نه که بخواهد بر اساس خواسته ی ما ،دنیای تازهای بسازد.
*** بلد نیستیم کنار هم باشیم ***!!!
6- و چه خوب است که وقتی از نظر : روحی،جسمی،مالی،خانوادگی و غیره شرایط متعادل نداریم ،از شروع کردن رابطه ی عاطفی بپرهیزیم.
که این عدم تعادل تنها آسیب پذیری خودمان را بیشتر می کند . و خوبتر آنکه ،همیشه یادمان باشد که : غالب آدمها شبیه هم نیست وجای خالی کسی را نمی شود با بودن کسی دیگر پر کرد...
ب.د
- ۹۴/۰۴/۲۱