سیمرغ

خودشناسی، انسان شناسی، ارتباط با خدا، عرفان، روانشناسی

سیمرغ

خودشناسی، انسان شناسی، ارتباط با خدا، عرفان، روانشناسی

مشخصات بلاگ
سیمرغ

هر ثانیه یک لحظه بی همتاست. دنبال لحظه های فوق العاده گشتن اتلاف وقت است


                                     خلاصه داستان منطق‌الطیر عطار





   سیمرغ     


یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود و مطمئن باشیم که غیر از خدا هیچ کس نیست و هرچه است از آن او و خود اوست .

جمیع پرندگان جلسه‌ای تشکیل دادند تا سلطانی برای خود انتخاب کنند . رییس جلسه آنان که هدهد نامیده می‌شد گفت پادشاه پرندگان قبلاً انتخاب شده و نامش سیمرغ است و در کوه قاف زندگی می‌کند و برای ملاقات او باید از هفت درّه بگذریم. پرندگان تصمیم گرفتند که به این مقصد مسافرت کنند . در نتیجه ابتدا وارد درّه تحقیق شدند یعنی ضمن اینکه داوطلب هدف مورد بحث بودند سعی کردند راه صحیح را پیدا کنند و با استقامت به سیر در آن راه ادامه دهند . بسیاری از پرندگان به خاطر سختی راه و رنج محنت از ادامه سفر خودداری کردند . بقیه وارد درّه دوم عشقی شدند  و چون مجبور بودند که برای خود و معشوق متحمل مصیبت جفا و فداکاری شوند و در این راه، عشق از عقل پیروی نمی‌کند عده دیگری نیز از گروه خارج شدند. ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم یعنی کسب دانش وارد شدند و از موهبت الهی و الهام مستفیض شدند . پرندگانی که موفق شدند به مرحله چهارم یعنی بی اعتنایی به وابستگیهای دنیوی وارد شوند نه تنها نعمتهای الهی سبب آلودگی و ناسپاسی آنان نمی‌شد بلکه از مصائب و خسارت مالی نیز متأثر نمی‌شدند بدین ترتیب در این حالت وارد مرحله پنجم یعنی وحدت شدند و اختلافات ظاهری و مادی مانند کیفیت و کمیت و رنگ و .... مورد نظر آنها نبود . سپس بعضی از پرندگان که هنوز سیراب نشده بودند با سعی و تلاش به مرحله ششم رسیدند یعنی وادی حیرت و حیران ماندند . در اینجا بحثی راجب به من و تو نبود به طوری که حتی فراموش کردند که کیستند و عاشق چیستند ؟ حتی دین و مسلک خود را هم فراموش نمودند و فقط به معشوق خود دلبستگی داشتند و درباره مسائلی که در رسیدن به محبوب تأثیر نداشت کور و کر و لال شدند و از لحاظ معنوی و روحی مجذوب معشوق خود و مانند یک مرغ واحد شدند . ( فنا )

بنابراین از میان صدها هزار مرغ فقط سی‌تای آنها موفق شدند از خود فانی و با پیوستن به محبوب، باقی و به زندگی جاوید برسند . ولی پس از جستجوی شاه پرندگان متوجه شدند که معشوقی که قبل از مسافرت به قله قاف تصور می‌کردند که پرنده مخصوصی بنام سیمرغ است موجودی جز خود آنها نبوده است و در حقیقت آن مرغان یکی شدند و این نغمه را می‌شنیدند :

من آینه‌ام هر کس درون من نگاه کند به خویش نگاه کرده و حتی اعمال نیک شما هم که تحت اراده من انجام شده از من است . تو خود را چو سیمرغ می‌بینی ولی من جوهر سیمرغ هستم اگر خودت را در من فانی کنی، در من باقی خواهی ماند چنانچه سایه در نور خورشید ناپدید می‌گردد . بدینوسیله آنها خود را هم پیدا کردند و معمای وجود من و تو حل شد .  

 

نظرات  (۵)

سلام بسیار داستان اموزنده ای بود وتازه متوجه شدم اسم کلاس ما وماهیت ان از کجا سرچشمه گرفته ممنون از این حسن انتخاب
  • سهیلا محمد خانلو
  • سلام بسیار بسیار زیباست متشکرم که خیلی آموزنده است
    عشق به معبود وعشق به یکدیگر و وحدت و یگانگی چند ویزگی رسیدن به خواسته ها است.
  • گیتا توحیدی
  • حضور و فعالیت در تشکلها ی مردمی بهترین و مفیدترین شیوه برای رشد شخصیت است.
    سلام ... ممنون بابت اطلاعات خوبی که در اختیارمون می ذارید .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی