سیمرغ

خودشناسی، انسان شناسی، ارتباط با خدا، عرفان، روانشناسی

سیمرغ

خودشناسی، انسان شناسی، ارتباط با خدا، عرفان، روانشناسی

مشخصات بلاگ
سیمرغ

هر ثانیه یک لحظه بی همتاست. دنبال لحظه های فوق العاده گشتن اتلاف وقت است

۶۸ مطلب با موضوع «تکنیک» ثبت شده است

دعوا کن . . .

ولی با کاغذت . . .

اگر از کسی ناراحتی یک مداد و کاغذ بردار هر چه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس ،

خواستی هم داد بکشی تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را . . .

" آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن آن وقت خودت قضاوت کن "

حالا میتوانى تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنى دلى را هم نشکانده اى ، وجدانت را نیازرده اى ، خرجش همان مداد و پاک کن بود نه بغض و پشیمانی . . .


* گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد. *

  • گروه سیمرغ

اغلب ما " سواد رابطه "نداریم ....

اما این سواد رابطه یعنی چه ؟


1) انتخاب خوب بلد نیستیم !!!

 اغلب کسی را برای هم زیستی انتخاب میکنیم که مشخصه های مورد علاقه مارا ندارد، یا بسیار کم است . 

اما تحت تاثیر حس های لحظه ای ، اختلالات هورمونی ، تعابیر غلط ، جوزدگی و... انتخاب میکنیم...

 بعداز مدتی ، آن حس لحظه ای که از بین رفت ، شروع میکنیم به یکی توی سر خودمان زدن و یکی توی سر آن بیچاره !!

" انتخاب خوب" یعنی برگزیدن کسی که بیشترین شباهت را با ما دارد و بیشترین قدرت درک را از شرایطمان و متقابلا ، بیشترین شباهت و بیشترین درک را میتوانیم نسبت به او داشته باشیم . 

وشباهت ، البته به معنای یکسانی نیست .


۲) فقدان مطلق شناخت از خود !!!


اکثریت مطلق ما ، از آنچه هستیم و دوست داریم باشیم ، شناختی نداریم .

 دمدمی مزاج و بسیار تندخو و تغییر ناپذیریم، اما تلاشی نمی‌کنیم برای آنکه بدانیم واقعا که هستیم!!! 

از علائق خود ، از خواسته ها و نیازها ، واز آنچه دریک رابطه طلب می کنیم ، شناختی نداریم . 

این فقدان شناخت در نهایت سبب میشود در هیچ رابطه ای دوام نیاوریم ، زیرا تعریفی از حس خوشبختی نداریم . 


۳) بحران عدم تعادل !!!

 بلد نیستیم آهسته و پیوسته دوست بداریم . 

درابتدای رابطه آنچنان تند می‌رانیم که نفسمان بند میاید . 

تمام انرژی خود را درهمان روزها و هفته های اول رابطه خرج میکنیم، توقع طرف مقابل را بالا میبریم بعداز مدتی باتریمان که خالی شد ، شروع میکنیم به بهانه گیری و تلاش برای فرار و ... 

" تعادل داشتن در رابطه " یعنی دوست داشتن خود را با ریتمی ملایم اما ماندگار افزایش دهیم ، ونیز ، نیازمان به دوست داشته شدن را به تدریج به آن که دوستش داریم نشان بدهیم . 

نه خفه اش کنیم ونه وادارش کنیم خفه مان کند . 


۴) قدرت تحلیل نداریم !!!

 اتفاقات ناگهانی ، جزئی تفکیک ناپذیر از رابطه اند .

 مثلا ممکن است در میانه های یک رابطه عاطفی بفهمیم مردی یا زنی که دوستش داریم، عادتی یا اخلاقی دارد که برای ما تحملش سخت است . 

آیا تحلیل میکنیم ؟

 به بررسی جزییات می پردازیم؟ 

راهکارهای مختلف را ، با حضور و اطلاع خودش ، بررسی می کنیم ؟؟ 

البته که نه ... چرا که واکنش لحظه‌ای و آنی و سلبی از خود نشان می دهیم . 

توانایی تحلیل ، دستاورد پختگی است و تا زمانی که ما درآغاز هر رابطه ای برای خودمان چنان وانمود میکنیم که انگار اولین تجربه عاطفی ماست، این بازی ذهنی غلط بر ما غلبه می‌کند و اجازه نمی دهد که تحلیل و درک درست ، مانع از بروز تنشها و درنهایت جدایی میشود. 


۵) بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمها باهم فرق دارد !!! توقع داریم کسی که با ماست خود ما باشد . 

حتی حاضر نیستیم به نیازها، خواسته ها و علائق او توجه کنیم . 

غرور خودمان را بسیار دوست داریم ، اما توقع داریم او غرور و خواسته و نیاز نداشته باشد . 

و درکش سخت است برای ما که بفهمیم او دنیایی دارد که خودش ساخته ، وآن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته ؛ نه که بخواهد براساس خواسته ی ما ، دنیای تازه ای بسازد . 

***** بلد نیستیم کنار هم باشیم !!!!!******


6) وچه خوب است که وقتی از نظر : روحی ، جسمی ، مالی ، خانوادگی و غیره شرایط متعادل نداریم ، از شروع کردن رابطه عاطفی بپرهیزیم . 

که این عدم تعادل ، تنها آسیب پذیری خودمان را بیشتر می کند و خوب تر آنکه ، همیشه یادمان باشد که : قالب آدمها شبیه هم نیست و جای خالی کسی را نمی شود با بودن کسی دیگر پر کرد ......

  • گروه سیمرغ

هر رابطه عاطفی که شکل میگیرد، دو نفر را بهم گره میزند، بر اساس ماهیت و عمق رابطه و عوامل ایجاد آن، بین یک تا نهایتا پنج گره بین افراد ایجاد میشود :

گره اول در پاهاست، که پاهای دو طرف را بهم وصل میکند تا کنار هم باشند،

گره دوم، در اندام های جنسی است که فقط باهم باشند.

گره سوم، دستها را بهم وصل میکند تا دستان دونفر در دستان یکدیگر باشد.

گره چهارم قلب طرفین را بهم وصل میکند.

گره آخر و پنجم، سر و ذهن دو طرف را بهم وصل میکند تا به دیگری فکر هم نکنند.

بعضی از روابط هر پنج گره را دارد، برخی کمتر. هرچه یک رابطه عمیق تر باشد، تعداد گره ها بیشتر میشود.

بعضی از روابط فقط گره قلب را دارند؛ طرفین عاشق یکدیگر هستند اما میدانند که ازدواج آنها منطقی نیست. 

برخی دیگر، فقط گره سر را دارد، کاملا حساب شده و منطقی.

برخی از روابط زودگذر، فقط بستر افراد را بهم وصل کرده است و نه بیشتر. 

استحکام یک رابطه به این گره ها بستگی دارد. بعد از ازدواج ( فرض بر این است که هر پنج گره وجود دارند که به ازدواج ختم شده است) 

هر اتفاق تاثیر گذاری میتواند یکی از این گره ها را باز کند. وقتی به همسر خود تهمت خیانت میزنید، یک گره را شل کرده یا پاره کرده اید.

توهین، بی احترامی، درک نکردن، خودخواهی، بی توجهی، خیانت احساسی یا جنسی، اهداف جداگانه و هر اتفاق ناخوشایند دیگر، بالقوه میتواند نقش یک قیچی برای بریدن این گره ها را بازی کند.

باز شدن این گره ها معمولا بی صدا اتفاق میوفتد،اما ناگهان انسان متوجه میشود که دیگر هیچ بندی بین او و همسرش باقی نمانده است. 

آنجا است که طلاق اتفاق افتاده است. طلاق عاطفی

در برخی از زوجین طلاق عاطفی به طلاق رسمی ختم میشود، و در برخی نه. اما دیگر ارتباطی وجود ندارد.

مراقب این گره ها و قیچی ها در روابط مان باشیم. هیچ طنابی تاب فشار بیش از حد را ندارد. هیچگاه بودن طرف مقابل و عشق او را دائمی و ابدی نپنداریم. هیچ چیز در این دنیا تضمین شده نیست. 

یک بی توجهی ساده، یک نگاه سرد میتواند یک بند را پاره کند. 

پیش از ازدواج هم حواسمان باشد، رابطه ما چند بند و گره دارد. سعی کنیم گره های بیشتری ایجاد کنیم.

بین برخی افراد این گره ها به آسانی وصل میشود، برای دیگران باید سعی بیشتر کرد. گره محکوم را با یک بند نامستحکم اشتباه نگیریم، که با کوچکترین کشش و فشاری باز خواهد شد. نوع و استحکام نخ را نیز بسنجیم. 

برخی با نخ معمولی گره میزنند، برخی با طناب کوه نوردی. 

هر دوستت دارمی، آنقدر مستحکم نیست که زندگی تان را به آن بسپارید. 

با نخ و طناب معمولی به کوهنوردی نروید، تاب تحمل وزن مشکلات را نخواهند داشت.

روی دوستت دارمی حساب کنید که مطمئن هستید میتواند وزن شما را در پرتگاه حوادث زندگی تحمل کند.

اما به خاطر داشته باشید که هر طنابی را میشود برید. قیچی ها هم در زندگی وجود دارند.

هوای گره ها و قیچی ها را داشته باشیم.

  • گروه سیمرغ


خاطره بسیار جالب توسط یک دانشجوی پزشکی

زمانی که ما دانشجوی پزشکی بودیم در بخش قلب استادی داشتیم که از بهترین استادان ما بود.او در هر فرصتی که بدست می آورد سعی می کرد نکته جدیدی به ما بیاموزد و دانسته های خود را در بهترین شکل ممکن به ما منتقل می کرد.او در فرصتهای مناسب،ما را در بوته تجربه و عمل قرار می داد.


در اولین روزهای بخش ما را به بالین یک مرد جوان که تازه بستری شده بود برد.بعد از سلام و ادای احترام، به او گفت:اگر اجازه می دهید این همکاران من نیز قلب شما را معاینه کنند.مرد جوان نیز پذیرفت.سپس رو به ما که ترکیبی از کارآموز و کارورز بودیم کرد و گفت:هر یک از شما صدای قلب این بیمار را به دقت گوش کنید و هر چه می شنوید روی تکه کاغذی یادداشت کنید و به من بدهید.نظر استاد از اینکه این شیوه را بکار می برد این بود که اگر کسی از ما تشخیص اش نادرست بود از دیگری خجالت نکشد.


هر یک از ما به نوبت،قلب بیمار رامعاینه کردیم و نظر خود را بر روی کاغذی نوشته،به استاد دادیم.


همه مایل بودیم بدانیم که آیا تشخیصمان درست بوده یا خیر؟استاد نوشته های ما را تک تک مشاهده و قرائت کرد.جوابها متنوع بودند.یکی به افزایش ضربان قلب اشاره کرده بود،یکی به نامنظمی ریتم آن،یکی نوشته بود ضربانات طبیعی هستند،یکی ریتم گالوپ ضعیف شنیده بود،یکی اظهار کرده بود که بیمار چاق است و صداهای مبهم شنیده میشوند و یکی به وجود صدای اضافی در یکی از کانونها اشاره کرده بود.


استاد چند لحظه ای سکوت کرد و به ما می نگریست،منتظر بودیم تا یکی از آن نوشته ها را که صحیح تر بوده معرفی نماید.اما با کمال تعجب استاد گفت:متاسفانه همه اینها غلط است.و در حالیکه تنها کاغذ باقیمانده دردست راستش را تکان می داد،ادامه داد: تنها کاغذی که می تواند به حقیقت نزدیک باشد این کاغذ است که نویسندة آن بدون شک انسانی صادق است که 

می تواند در آینده پزشکی حاذق شود نوشته او را می خوانم،خودتان قضاوت کنید.


همه سر پا گوش بودیم تا استاد آن نوشته صحیح را بخواند.ایشان گفت: در این کاغذ نوشته متاسفانه به علت کم تجربگی قادر به شنیدن صدایی نیستم و در حالیکه به چشمان متعجب ما می نگریست ادامه داد:من نمی دانم در حالیکه این بیمار دکستروکاردی دارد، و قلبش در طرف راست قرار گرفته شما چگونه این همه صداهای متنوع را در طرف چپ سینه او شنیده اید؟ بچه های خوب من ،از همین حالا که دانشجو هستید بدانید که تشخیص ندادن عیب نیست ولی تشخیص غلط گذاشتن بر مبنای یک معاینه غلط،عیب بزرگی محسوب میشود و می تواند برای بیمار خطرناک باشد.در پزشکی دقت،صداقت،حوصله و تجربه حرف اول را می زنند.سعی کنید با بی دقتی برای بیمار خود،تشخیص نادرستی ندهید و یا برای او تصمیمی ناثواب نگیرید.

در هر موردی تشخیص منصفانه باید داشته باشیم در این صورت قضاوت کمتری خواهیم داشت پس مطلب فوق یک درس انسانی است نه فقط پزشکی

بیاییم انصاف را بیاموزیم تا انسانیت را در زندگی جاری کنیم❤️

  • گروه سیمرغ

تعریف : دون ژوان فردی است که قادر به برقراری ارتباط عاطفی عمیق و عشق ورزیدن به شریک جنسی خود نیست . 

یکی از مهمترین اختلالات شخصیت که منجر به دون ژوانیسم و هرزه گری جنسی در مردان میشود اختلال شخصیت خودشیفته (narcissistic) است.

چنین مردی نه قادر است دوست بدارد و نه دوست داشته شدن را باور می کند و یک حالت پارانویا و بدبینی نسبت به گرفتن پیغام های دوست داشته شدن از شریک عشقی خود دارد. در بسیاری از موارد نیاز به دوست داشته شدن را در خود انکار میکند و بیشتر ترجیح میدهد به جای دوست داشته شدن ، مورد تحسین واقع شود تا من آزرده اش ترمیم پیدا کند.

احساس میکند اگر کسی دوستش داشته باشد و ابراز علاقه کند ، میخواهد از او بهره برداری خاصی کند. در واقع به هیچ زنی اعتماد نمیکند. اینگونه مردان درواقع تنها با سطح بدن زنان ارتباط برقرار میکنند نه با هستیِ درونی آنها. در واقع هدف اینها به دست آوردن است نه رابطه داشتن . زنها را به دست بیاورند ، تصاحب کنند و بعد با رها کردن آنها خشم و میل به انتقام جویی ناخودآگاه خود را که از رابطه با مادرِ ناکام کننده سرچشمه گرفته ارضا نمایند.

اغلب این مردان به دنبال دو گونه زن میروند :

دسته ی اول زنانی هستند که به دلیل شرایطشان بسیار مورد توجه میباشند شرایطی مانند زیبایی ، ثروت، شهرت، مقام، و .... که در این حالت مرد خودشیفته منِ ایده آل (ego ideal) خود را به او فرافکنی کرده و انگار این خود اوست که دارای چنین محسناتی است . درواقع زن اینجا ابزاری است برای تغذیه ی هرچه بیشترِ خودشیفتگیِ مرد . البته در این حالت هم مردان خودشیفته مراقبند که زن از آنها در هیچ یک از این ابعاد برجسته تر نباشد و اگر احساس کنند که بالاتر هست او را تخریب میکنند.

دسته دوم زنانی هستند با هویتی بسیار کمرنگ که تنها میتوانند به صورت یک زائده و دنباله در کنار مرد خودشیفته برای مدتی باشند که او را دائما تحسین کنند و منِ او دائما باد شود.

اینگونه مردان بجای عشق در رابطه احساس تملک زیاد دارند . درواقع زن در کنار آنها مانند مبل و لوازم زندگیشان است .

یکی از ویژگی های مهمِ رابطه ، در مردان خودشیفته این است که این مردان خصلتهای بد خود را به همسر خود فرافکنی میکنند و او را تحقیر و سرزنش مینمایند . یعنی خودشان همه خوب (total good) و همسر ، همه بد (total bad) میشود.


منبع : کتاب عشق و تحلیل روانکاوانه (دکتر آذردخت مفیدی)

  • گروه سیمرغ

ترجمه بهترین متن نیویورک تایمز در سال 2014 به قلم 

فرهاد زرین

ذره ذره, محبت را باختم و شکست را بردم.

وقتی که در برنامه ریزی سال نو(کریسمس) همسرم را به زور با کسانی که دوست نداشت به سفر بردم, فکر کردم که بردم, اما باختم.

وقتی که پول پس انداز مشترک را برای خرید بی ام و آخرین مدل خرج کردم, فکر کردم که بردم, اما باختم.

وقتی که در جمع خانوادگی جواب دندان شکنی به برادر و مادرش دادم و سر جا نشاندمشان, فکر کردم که بردم, اما باختم.

وقتی برای خریدهای ریز و درشت زنانه برچسب حماقت به همسرم زدم و وانمود کردم که گریه اش را ندیدم و پولش را بودجه بندی کردم, فکر کردم که بردم, اما باختم.

وقتی در گردش یک روزه جلوی دوستان, عیب های همسرم را گفتم و همه خندیدیم و کمی سر به سرش گذاشتم و کارهایش را مسخره کردم, فکر کردم که بردم, اما باختم.

وقتی دلش میشکست و ناراحت میشد و میخواستم زیادی لوس نشود و محل اش نمیگذاشتم, فکر کردم که بردم, اما باختم.

وقتی سعی میکردم جلو دیگران وانمود کنم که من عاقلترم و اشتباهات تقصیر اوست و تنهایش میگذاشتم, فکر کردم که بردم, اما باختم.

وقتی سعی نمیکردم که مانند او شوم و او هم, مانند من,,,فکر میکردیم که بردیم, اما هر دو به تساوی باختیم.

زندگی و محبت را ذره ذره باختیم و شکست را طی بیست و پنج سال بردیم.

همدلی یعنی وقتی یکی از زوجین گریه میکند, دیگری شوری اشک را در خودش حس کند.

همدلی یعنی مبارزه با خودخواهی به خاطر دیگری.

  • گروه سیمرغ


در یک رستوران سوسکی از جایی پرواز کرده و بر روی لباس خانمی نشست.

آن خانم از ترس با صدایی لرزان و صورتی وحشتزده شروع به فریاد زدن کرد و درحالیکه به هوا می پرید از روی ناامیدی سعی میکرد با دو دستش از شر سوسک خلاص شود.

واکنش او مسری بود بطوریکه دیگر خانمها هم دچار وحشت شدند.

بالاخره ان خانم سوسک را از خود دور کرد، اما دوباره این حشره بر روی لباس خانم دیگری از هم گروهیهایش نشست.

حالا نوبت خانم دیگر گروه بود تا این ماجرا را ادمه دهد.

پیشخدمت رستوران برای نجات آنها خودش را شتابزده به آنها رساند.... نهایتا در پرش بعدی، سوسک بر روی پیراهن پیشخدمت نشست! 

پیشخدمت محکم سرجایش ایستاد و خودش را کنترل کرد و رفتار سوسک را بر روی پیراهنش تحت نظر گرفت.

وقتی او باندازه کافی مطمئن شد، با دو انگشتش سوسک را گرفت و به خارج از رستوران پرتاب کرد! 

درحالیکه این ماجرای سرگرم کننده را تماشا کرده و قهوه ام را مزه مزه میکردم افکاری از سرم می گذشت که موجب حیرتم شده بود....

آیا سوسک مسئول رفتار اختلال آمیز آنها بود؟ اگراینطور باشد پس چرا پیشخدمت رستوران دچار این پریشانی نشد؟

او رفتارش را به جد کنترل کرد.

این سوسک نیست که باعث ناراحتی آنها شد بلکه ناتوانی خانمها در کنترل آشفتگی است که توسط سوسک به وجود آمده بود. حالا دلیل آن تربیت و فرهنگ و شخصیت و شرایط، هر چه که باشد؛ نکته قابل توجه در اینجا خروجی رفتار قابل مشاهده اشخاص می باشد...

من اینطور فهمیدم که این فریاد پدرم، رئیسم و بالاخره همسرم نیست که باعث اشفتگی من می شود، بلکه این ناتوانی من در کنترل آشفتگیهائیست که به علت فریادهایشان بوجود میآید که مرا ناراحت میکند...

این ترافیک جاده نیست که مرا ناراحت و آشفته میکند بلکه ناتوانی من در کنترل آشفتگیهائی است که در اثر ترافیک بوجود آمده.... عدم رضایت من که «بیشتر» آن فقط درونی ست و درون ذهن من فقط اتفاق می افتد؛ باعث و بانی ناراحتی من می شود....

عکس العمل من نسبت باین مشکل است که «نتایجی» را در زندگیم بوجود میاورد.

علاوه بر این مشکل، این واکنش من به مشکل است که زندگیم را اشفته میکند.... 


درسی که از این متن می آموزم اینست که می فهمم که نباید در مقابل مشکلات واکنش نشان دهم.... بلکه باید همیشه نسبت به مشکلات پاسخگو باشم.... توضیح اینکه در متن بالا خانمها از خود واکنش نشان دادند درحالیکه پیشخدمت رستوران «انتخاب کرد» که پاسخ دهد.

به طور کلی واکنشها همیشه غریزی و بیشتر به صورت افکار اتوماتیک هستند درحالیکه پاسخها همیشه افکار خوب و درستی هستند که موقعیتی که از دست می رود را نجات میدهند و از شکاف و جدائی در رابطه و تصمیم گرفتن در

هنگام خشم، نگرانی، استرس و عجله جلوگیری میکند... 

مسئولانه و مهرورزانه «انتخاب» کنیم و پاسخگو و کنشگر باشیم نه واکنشی!...


منبع : کتاب نظریه های روان درمانی و مشاوره

(ریچارد_شارف)

  • گروه سیمرغ



NLP

 

ان ال پی (nlp) چیست؟ این علم مخفف سه کلمه Nero linguistic programming یا برنامه ریزی عصبی کلامی است.Nlp یک مکتب فکری واقع بینانه است که به مطالعه سطوح متعدد در رشد طبیعی قوای شناختی و حسی انسان میپردازد. مکتبی چند بعدی که در آن رشد توانایی انعطاف پذیری در انتخاب از اهمیت ویژه ای برخوردار است که این مستلزم تفکر استراتژیک و درک فرایندهای ذهنی در پشت رفتار میباشد.

رویکرد Nlp معتقد است هر اختلالی اعم از ترسها،اضطراب ها،افسردگی و.... بر اساس تصویر، صدا،و احساس در درون فرد ایجاد میشود که با کنترل آن درمان اتفاق می افتد.

آیا میدانید از ۱۳۵ نفرثروتمند دنیا ۱۳۱ نفرشان با قوانین و تکنیک های عملی Nlp آشنا و آنها را اجرا کرده اند؟؟؟

فرایند انعطاف پذیری در Nlp بیان میکند: آنقدر در رفتارتان تجدید نظر کنید تا به خواسته هایتان برسید.

***پس اگر همیشه کاری را بکنید که همیشه کرده اید به  نتیجه ای می رسید که همیشه گرفته اید.

معجزات بزرگ و تحول آفرین به مدد کلمات بزرگ به وقوع پیوستند و لذا کلمات بزرگ قادر به تحولات بزرگ هستند.

 

***کنترل تغییرات زندگی با مهارت در به کار گیری کلمات اتفاق می افتد

 

جدیدترین تکنیک های تغییر و تحول ( Nlp)

علم برنامه ریزی عصبی_ کلامی

قدرت کلام چقدر است؟

آیا قدرت معجزه آفریدن دارد؟

قدرت تبدیل یا تغییر؟ 

ارزش آن چقدر است؟

چگونه میتوان کلام را کنترل کرد و قدرت نهفته در آن را بیدار و فعال نمود؟

 

***امروزه علم) Nlp  برنامه ریزی عصبی_ کلامی) پاسخگویی علمی،  تاکید میکنم علمی، را در این سوالات بر عهده دارد.

تا زمانی که بین کلماتی که بیان میکنید و باورهای درونی شما در مورد خودتان، تضاد و تعارض وجود دارد به موفقیت، پیشرفت و تغییر دست نخواهید یافت.

جذابترین اسباب بازی دنیا ذهن انسان است که اگر انسان با آن بازی نکند، او با انسان بازی خواهد کرد

 

برنامه‌ریزی عصبی کلامی(Nlp) 

جدیدترین تکنیک های تغییر و تحول در زمینه هدایت اصولی و علمی ذهن .

 

  • گروه سیمرغ

رعایت طلسم تصا

( تواضع، صداقت، ادب )


 ما می دانیم که تقریباً تمام انسانها، چه پیر، چه جوان، چه بچه و بزرگ، احتیاج مُبرم دارند به اینکه مورد مهروتصویب واحترام انسان های دیگر قرار گیرند.

با کمی دقت متوجه می شویم درحدود نود درصد از خوشی ها و ناخوشی ها، خوبی ها و بدی ها، رنج ها و لذت هایی که در زندگی نصیب ما می شود - مستقیم و غیرمستقیم - ازرفتاروگفتاروپندارهمنوعان ماست. پس به ناچارما ازخیلی کودکی خودبه خود،می آموزیم و به این فکر خو می گیریم که در تمام عمر، مهم ترین کار ما باید جلب مهرصادقانه و احترام و تصویب معقول و منطقی آدم ها باشد.

موضوع بسیار مهم دیگری که احتیاج ما را به آدم ها مُبرم تر می سازد، این است که هیچ چیز به قدر مهر اصیل و احترام انسان ها، قادر نیست اعتماد به نفس و رضایت از خود را در شخص ما تقویت کند. و این ثابت شده است که اعتماد به نفس و رضایت از خود، دو تا از مهم ترین و ضروری ترین ویتامین های روح بشر است که بدون آن ها سلامت روح ما سخت در معرض خطر قرار می گیرد. 

    طلسم تصا

«تصا» مرکب از سه حرف ت و ص و الف است.

 « ت » نماینده تواضع است. یکی از دردناک ترین و رنج آورترین احساسات بشری، احساس تحقیر شدن است. تنها چیزی که بیش ازهمه جلوی زخم دردناک تحقیرومصیبت های متعاقب آن را می گیرد، تواضع صادقانه و اصیل است و بس.غرض از تواضع، ر رفتار و گفتاری است که طرف مقابل احساس نکند که ما می خواهیم به نحوی برتری و بهتری و عالی تری خود را به او اثبات کنیم.

 « ص » نماینده صداقت است. صداقت، جلب مهر و اعتماد و سمپاتی می کند. راستی و درستی یکی از افزارهای فوق العاده مهم و مؤثر جلب محبت و اعتماد و دوستی و همکاری اشخاص است. در جوامع بشری امروزی که دروغ و فریب ، تملق و چاپلوسی بسیارزیاد دیده می شود هر کس مختصری صداقت نشان دهد، فوراً اعتماد و احترام زیادی در تشنگان صداقت ندیده ایجاد می کند.

 « الف » نماینده ادب است. معنای متداول ادب، رعایت آداب و رسوم و سنن مرسوم در جامعه است. اما ادب از دیدگاه ما عبارت از این است که رفتار و گفتار و پندار شما حتی المقدور به کسی آزار و شری نرسانده، بلکه به عکس، هرچه بیشتر در این جهت باشد که طرف مقابل را آدمی بهتر و خوش تر و نیرومند تر سازد - یا چیز تازه و مفیدی به او بیاموزد، یا او را نسبت به خود و انسان ها، در ضمن واقع بینی، خوش بین تر و سازگارتر و مهربان تر نماید.

 ما در این جا بهتر دیدیم که تمام گفتارها، یعنی آن چه از دهان بیرون می آید را به دو قسمت مشخص تقسیم کنیم:(1) گفتار قهرآمیز و (2) گفتار مهرآمیز

 تمام بیانات قهرآمیز که موجب دلخوری و دشمنی و دیگران از ما می شود، در« سه میم منفی » مشخص نموده ایم که عبارتند از: ملامت، مخالفت و مچ گیری.

و تمام بیانات مهرانگیزدر« سه میم مثبت » که به ایجاد احساس مهم، محترم و محبوب، مفید و موردنیاز در دیگران منتهی می شود.

آن چه از توضیحات بالا بر می آید این است که در موقع مکالمه، مخاطب و مصاحب شما، از هیچ یک ازرفتاروگفتار شما، نه احساس ملامت کند، نه احساس مخالفت و نه مچ گیری. اما در قسمت سه میم مثبت، آن چه مخاطب و مصاحب شما باید از رفتار و گفتار شما احساس کند، درست برعکس سه میم منفی است.یعنی رفتار و گفتارتان ضمن رعایت ادب باید طوری باشد که مخاطب اولاً احساس کند در نظر شما مهم و محترم است. ثانیاً احساس کند که محبوب و دوست داشتنی است و ثالثاً احساس کند که مفید و مورد نیاز است. نکته مهم این است که ذره ای ریا و تصنع نباید در رفتار و گفتارتان وجود داشته باشد. به عبارت دیگر احساس شما در تمام موارد باید اصیل و صادقانه و خالصانه و حتی المقدور بدون چشم داشت پاداش باشد.

تمرین مستمر و روزانه «تصا» - تواضع و صداقت و ادب - دو فایده بزرگ دارد:

فایده اول : در مدت کمی خواهید دید که در برخورد و تماس با اشخاص، تقریباً تمام کسانی که در اشعه جادویی «طلسم تصا»ی شما قرار گرفته اند یعنی مشمول رفتار متواضع و صادق و مؤدب شما شده اند، کم و بیش دوست و مجذوب و یارشما خواهند گردید.

فایده دوم : در این مسیر شما خودبه خود متوجه مقدار زیادی از ضعف ها و نقاىٔص خود می شوید و درصدد اصلاح آن ها بر می آیید و ضمناً از پیش داوری های اشتباه که درباره خود و دیگران داشته اید، بهتر آگاه می شوید و به برکت « طلسم تصا » قادر خواهید شد بدون زحمت از مقدار زیادی از نقاىٔص و عادات بد خود کاسته و بر محبوبیت و احترام خود بیفزایید.

ب.د

  • گروه سیمرغ

عقیده، عادت، علاقه و عناد


 عقیده، عادت، علاقه و عناد که مهم ترین فرماندهان رفتار و احساس انسانند، چهار «ع» سرنوشت نامیده می شوند و به دلیل اهمیتی که در خودشناسی دارند، ما به طور خیلی مختصر به بررسی نقش هریک می پردازیم:

    عقیده:

 تمام انسان ها، درتمام مدت عمر، مغزشان تحت تأثیر عقاید مختلف قرار دارد، و کامپیوتر مغز انسان طوری ساخته شده است که هرچه را باور کند، رفتار و احساسش منطبق با آن می شود.

 پُرواضح است که معتقدات غلطی که از کودکی تاکنون درذهن ما راسخ و تثبیت شده و ما در صدد سنجش صحت و سُقم آن برنیامده باشیم، هر روز ما را وادار به رفتارهای مُضر و حتی گاهی خطرناک می سازند. به این جهت است که برای هر آدم بالغ و طرفدار پرورش نیروی انسانی، نهایت ضرورت را دارد که معتقدات مهم زندگی خود را فهرست وار بنویسد و با سنگ محک «دوباره سنجی» (به شیوه کارتزین) بیازماید و صحت و سُقم آن را بر خود معلوم کند.

   عادت:

بررسی ها و تجربیات روانشناسی به خوبی معلوم کرده اند که کودک آدمیزاد چون نهایت احتیاج را به جلب محبت و حمایت پدر و مادر دارد ـ ازهمان اوان کودکی ـ خود به خود و  نا آگاهانه، در جستجوی این است که کدام رفتارش بهتر می تواندجلب توجه و محبت و حمایت پدر و مادررا بنماید. آیا با مهرواطاعت و خدمت بیشتر به این خواسته خود می رسد ـ یا با پرخاش وخشونت ـ یا با ابرازعَجزوتمارُض وگریه وزاری وبی تفاوتی وگوشه گیری. بنابراین هریک از این حالات که او را بهتر به خواسته خود رسانید و کم کم، عمیقاً و جداً، به آن خو گرفت، ذهناً عادتش می شود. حالا اگر بعداً تعلیمات مدرسه و محیط جامعه ( یا خود او) درصدد اصلاح برنیایند، ساختمان  و قالب روحی او به احتمال قوی یا مهرطلب  می شود ـ یا برتری طلب ـ یا وارسته و عزلت طلب.

 « مهرطلب » کسی است که برای جلب مهرهرکس که درشعاعش قرارمی گیرد، بی اختیار ناچار است ـ حتی برخلاف موازین عقل و مصلحت و منطق ـ «مهر» اورا به خود جلب کند.

« برتری طلب » کسی است که بی اختیار ناچار است مصلحت عقلی و منطقی خود ـ وحتی سلامتی وعواطف وفضایل انسانی ـ را برای «برتری» بردیگران (ونه بهتری) فدا کند.

«عُزلت طلب» (به معنای روانشناسی) کسی است که چون از کِشمَکِش دو حالت فوق خسته و مأیوس شده، نسبت به همه چیزبی تفاوت وبی شوق گشته وحتی گاهی به گوشه گیری و عُزلت طلبی و دوری از مردم می گراید.

 علاقه و عناد:

  • گروه سیمرغ