اغلب ما " سواد رابطه "نداریم ....
اما این سواد رابطه یعنی چه ؟
1) انتخاب خوب بلد نیستیم !!!
اغلب کسی را برای هم زیستی انتخاب میکنیم که مشخصه های مورد علاقه مارا ندارد، یا بسیار کم است .
اما تحت تاثیر حس های لحظه ای ، اختلالات هورمونی ، تعابیر غلط ، جوزدگی و... انتخاب میکنیم...
بعداز مدتی ، آن حس لحظه ای که از بین رفت ، شروع میکنیم به یکی توی سر خودمان زدن و یکی توی سر آن بیچاره !!
" انتخاب خوب" یعنی برگزیدن کسی که بیشترین شباهت را با ما دارد و بیشترین قدرت درک را از شرایطمان و متقابلا ، بیشترین شباهت و بیشترین درک را میتوانیم نسبت به او داشته باشیم .
وشباهت ، البته به معنای یکسانی نیست .
۲) فقدان مطلق شناخت از خود !!!
اکثریت مطلق ما ، از آنچه هستیم و دوست داریم باشیم ، شناختی نداریم .
دمدمی مزاج و بسیار تندخو و تغییر ناپذیریم، اما تلاشی نمیکنیم برای آنکه بدانیم واقعا که هستیم!!!
از علائق خود ، از خواسته ها و نیازها ، واز آنچه دریک رابطه طلب می کنیم ، شناختی نداریم .
این فقدان شناخت در نهایت سبب میشود در هیچ رابطه ای دوام نیاوریم ، زیرا تعریفی از حس خوشبختی نداریم .
۳) بحران عدم تعادل !!!
بلد نیستیم آهسته و پیوسته دوست بداریم .
درابتدای رابطه آنچنان تند میرانیم که نفسمان بند میاید .
تمام انرژی خود را درهمان روزها و هفته های اول رابطه خرج میکنیم، توقع طرف مقابل را بالا میبریم بعداز مدتی باتریمان که خالی شد ، شروع میکنیم به بهانه گیری و تلاش برای فرار و ...
" تعادل داشتن در رابطه " یعنی دوست داشتن خود را با ریتمی ملایم اما ماندگار افزایش دهیم ، ونیز ، نیازمان به دوست داشته شدن را به تدریج به آن که دوستش داریم نشان بدهیم .
نه خفه اش کنیم ونه وادارش کنیم خفه مان کند .
۴) قدرت تحلیل نداریم !!!
اتفاقات ناگهانی ، جزئی تفکیک ناپذیر از رابطه اند .
مثلا ممکن است در میانه های یک رابطه عاطفی بفهمیم مردی یا زنی که دوستش داریم، عادتی یا اخلاقی دارد که برای ما تحملش سخت است .
آیا تحلیل میکنیم ؟
به بررسی جزییات می پردازیم؟
راهکارهای مختلف را ، با حضور و اطلاع خودش ، بررسی می کنیم ؟؟
البته که نه ... چرا که واکنش لحظهای و آنی و سلبی از خود نشان می دهیم .
توانایی تحلیل ، دستاورد پختگی است و تا زمانی که ما درآغاز هر رابطه ای برای خودمان چنان وانمود میکنیم که انگار اولین تجربه عاطفی ماست، این بازی ذهنی غلط بر ما غلبه میکند و اجازه نمی دهد که تحلیل و درک درست ، مانع از بروز تنشها و درنهایت جدایی میشود.
۵) بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمها باهم فرق دارد !!! توقع داریم کسی که با ماست خود ما باشد .
حتی حاضر نیستیم به نیازها، خواسته ها و علائق او توجه کنیم .
غرور خودمان را بسیار دوست داریم ، اما توقع داریم او غرور و خواسته و نیاز نداشته باشد .
و درکش سخت است برای ما که بفهمیم او دنیایی دارد که خودش ساخته ، وآن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته ؛ نه که بخواهد براساس خواسته ی ما ، دنیای تازه ای بسازد .
***** بلد نیستیم کنار هم باشیم !!!!!******
6) وچه خوب است که وقتی از نظر : روحی ، جسمی ، مالی ، خانوادگی و غیره شرایط متعادل نداریم ، از شروع کردن رابطه عاطفی بپرهیزیم .
که این عدم تعادل ، تنها آسیب پذیری خودمان را بیشتر می کند و خوب تر آنکه ، همیشه یادمان باشد که : قالب آدمها شبیه هم نیست و جای خالی کسی را نمی شود با بودن کسی دیگر پر کرد ......