کنترل رفتار
در یک رستوران سوسکی از جایی پرواز کرده و بر روی لباس خانمی نشست.
آن خانم از ترس با صدایی لرزان و صورتی وحشتزده شروع به فریاد زدن کرد و درحالیکه به هوا می پرید از روی ناامیدی سعی میکرد با دو دستش از شر سوسک خلاص شود.
واکنش او مسری بود بطوریکه دیگر خانمها هم دچار وحشت شدند.
بالاخره ان خانم سوسک را از خود دور کرد، اما دوباره این حشره بر روی لباس خانم دیگری از هم گروهیهایش نشست.
حالا نوبت خانم دیگر گروه بود تا این ماجرا را ادمه دهد.
پیشخدمت رستوران برای نجات آنها خودش را شتابزده به آنها رساند.... نهایتا در پرش بعدی، سوسک بر روی پیراهن پیشخدمت نشست!
پیشخدمت محکم سرجایش ایستاد و خودش را کنترل کرد و رفتار سوسک را بر روی پیراهنش تحت نظر گرفت.
وقتی او باندازه کافی مطمئن شد، با دو انگشتش سوسک را گرفت و به خارج از رستوران پرتاب کرد!
درحالیکه این ماجرای سرگرم کننده را تماشا کرده و قهوه ام را مزه مزه میکردم افکاری از سرم می گذشت که موجب حیرتم شده بود....
آیا سوسک مسئول رفتار اختلال آمیز آنها بود؟ اگراینطور باشد پس چرا پیشخدمت رستوران دچار این پریشانی نشد؟
او رفتارش را به جد کنترل کرد.
این سوسک نیست که باعث ناراحتی آنها شد بلکه ناتوانی خانمها در کنترل آشفتگی است که توسط سوسک به وجود آمده بود. حالا دلیل آن تربیت و فرهنگ و شخصیت و شرایط، هر چه که باشد؛ نکته قابل توجه در اینجا خروجی رفتار قابل مشاهده اشخاص می باشد...
من اینطور فهمیدم که این فریاد پدرم، رئیسم و بالاخره همسرم نیست که باعث اشفتگی من می شود، بلکه این ناتوانی من در کنترل آشفتگیهائیست که به علت فریادهایشان بوجود میآید که مرا ناراحت میکند...
این ترافیک جاده نیست که مرا ناراحت و آشفته میکند بلکه ناتوانی من در کنترل آشفتگیهائی است که در اثر ترافیک بوجود آمده.... عدم رضایت من که «بیشتر» آن فقط درونی ست و درون ذهن من فقط اتفاق می افتد؛ باعث و بانی ناراحتی من می شود....
عکس العمل من نسبت باین مشکل است که «نتایجی» را در زندگیم بوجود میاورد.
علاوه بر این مشکل، این واکنش من به مشکل است که زندگیم را اشفته میکند....
درسی که از این متن می آموزم اینست که می فهمم که نباید در مقابل مشکلات واکنش نشان دهم.... بلکه باید همیشه نسبت به مشکلات پاسخگو باشم.... توضیح اینکه در متن بالا خانمها از خود واکنش نشان دادند درحالیکه پیشخدمت رستوران «انتخاب کرد» که پاسخ دهد.
به طور کلی واکنشها همیشه غریزی و بیشتر به صورت افکار اتوماتیک هستند درحالیکه پاسخها همیشه افکار خوب و درستی هستند که موقعیتی که از دست می رود را نجات میدهند و از شکاف و جدائی در رابطه و تصمیم گرفتن در
هنگام خشم، نگرانی، استرس و عجله جلوگیری میکند...
مسئولانه و مهرورزانه «انتخاب» کنیم و پاسخگو و کنشگر باشیم نه واکنشی!...
منبع : کتاب نظریه های روان درمانی و مشاوره
(ریچارد_شارف)
- ۹۴/۰۶/۲۱